بهترين هديه خدا

سال نو مبارك

سلام پسر قشنگم سال نوت مبارك ماماني . امسال عيد من و بابايي همراه شما پاي سفره هفت سين بوديم و همش به فكره تو بوديم كه تا چند روز ديگه ميخواي بياي پيشمون  باورت ميشه نه روزديگه بيشتر نمونده !!!!!!!!!!!!! من كه باورم نميشه نه ماه بارداري تموم شد و شما نه روز ديگه تشريف مياري پيشه ما نه ماه خوبي بود شما خيلي پسر خوبي بودي و مامانت زياد اذيت نكردي  خيلي استرس دارم و دلشوره دوستدارم زودتر اين نه روز هم تموم بشه و روي مثله ماهت ببينم جوجه كوچولو اين چندروز رو هم تو شكمه ماماني مواظبه خودت باش  بوووووووووووووووووووووس
5 فروردين 1393

سيسموني آدرين كوچولو

خوب پسرم اتاقتم ديگه كامل شده و همه وسايل منتظرن كه شما بياي و ازشون استفاده كني انشالهههههههههههههههههههههههههههههههههههه   اينم چندتا عكس از سيسموني گل پسرمون     ...
25 اسفند 1392

سي و شش هفتگي

سلام پسر گلم خوبي ماماني ؟ پسرم ديگه كم كم لحظه ديدار داره نزديك ميشه فردا آخرين ويزيت دكتر هست ( 26 اسفند )و انشاله به سلامتي 14 فروردين سال 1393 شما تشريف مياري پيشه ما  من كه خيلي منتظره اون لحظه هستم پسرم كه روي مثل ماهتو ببينم قربونت بشم                                              راستي هفته 34 هم رفتم سونو وااااااااااااااااااااااي واسه اولين بار صورته مثله ماهت ديدم  خيلي گوگولي بودي تازه زبون درازي هم كردي بهمون خخخخخخخخخ خانم دكتري كه سونو ميكرد ميگفت شما خيلي ني ني خوشگلي هستي جيگر طلاي خوشگل ...
25 اسفند 1392

سي هقتگي

گل پسرم به لطف خدا ديروز سي هفته شديم و هفت ماهم تموم شد و وارد ماه هشتم شدم .......... شما تو اين مدت كه خيلي پسره خوبي بودي گلم ايشاله اين دوماهم به خوبي و خوشي بگذره و بدويي بياي بغله مامانت  راستي ديروز تخت و كمدتم آوردن خيلي خووووووووشگله جوجه مامان كي ميشه تو تختت بشيني و بازي كني شيطوووووووووووووون بوووووووووووووس فراووون  ...
15 بهمن 1392

بيست و پنج هفتگي پسرم

پسر عزيزم واژه ها در وصف احساس مادري عاجزند و من براي بيان عشقم به تو بايد از گذر گاه ديگري بگذرم و به دنياي ديگر برسم دنياي كه تو اكنون شش ماه هست كه در آني .............. تاريك امااااااااااا واقعي دنياي كه در آن صدايي نيست جز تپشهاي قلب معصومانه ات در حوالي قلب عاشقه من  عاشقانه دوستت دارم   آقا پسرم قند عسلم به سلامتي رفتيم تو هفته 25  ديروز رفتم سونو پسرم جوجه كوچولوي مامان همش سرش پايين بود و نميخواست مامانيش صورته مثله ماهشو ببينه  جوجه شدي 850 گرم . قوربونت بشه مامانت  ماماني كلي واست چيزاي خوشگل خريدم ايشاله وقتي بدنيا اومدي از همشون با دله خوش استفاده كني  ...
4 دی 1392

بدون عنوان

سلام عزيزه مامان جيگيره مامان عسله مامان بوس بوس به روي ماهت پسر قشنگم  الهي قربونت بشم كه ديگه ماماني قشنگ تكوناتو احساس ميكنه و حسابي وول ميخوري تو شكم مامان الان تو 21 هفته هستيم البته تكونات رو از 18 هفتگي احساس كردم . وووووووووووووووي جيگرم همين الان كه دارم مينوسم داري لگد ميزني به مامانت . قربونه اون پاهاي كوچوله خوشگلت بشم گل پسرم .ديروزم دكتر بودم و يه بار ديگه صداي قلبه كوچولوتو شنيدم . ايشاله هزاااااااااااار سال زنده باشي پسرم                                                       ...
7 آذر 1392

یه اهنگ خوشگل واسه فرشته کوچولوم

گل پسر مامان امروز یه اهنگی شنیدم که دلم برات ضعف رفت چندبار واست خوندمش . حالا شعرشو اینجا واست مینوسم اهنگشم که از تو دل مامانی میشنوی . تازه ديروز هم رفتم دكتر و يه بار ديگه صداي قلب جيگرتو شنيدم و كلي ذوق مرگ شدم عاشقتم جوجه ی مامان خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی ....تو دنیا فهمید که تو انگار نیمه ی گمشدمی ....تو زندگی خیــــــــــــــــــلی خوبه چون که خداتــــــــــــــــو رو داده روز تولدم برام فرشتشـــــــــــــو فرستاده خدا مهربونی کرد تو رو سپرد دست خودم دست تو گرفتم و فهمیدم عاشقــــت شدم   اورده دنیا یدونه اون یدونه پیشه منه خدا فرشته هاشو که نمی سپره دست همه ...
12 آبان 1392

آزمايش غربالگري و سونوي ان تي سه ماهه اول

  جيگر مامان 13 شهريور رفتم آزمايشگاه نيلو واسه آزمايش غربالگري و از اونجا رفتم واسه سونو ان تي . خدارو شكر جوابش خوب بود و شما مشكلي نداشتي  سي دي سونو گرافيت رو گرفتم كه بعدا خودت ببيني چقدر ناز بودي دستاي خوشگلتو بالا پايين ميكردي واي خدااااا من كه خيلي ذوق كردم. اینم یکی از عکسات ... راستي ماماني سن شما 12 هفته و دو روز بود  قربونت بشه مامان عزيزكم خوب رشد كن و زودي بزرگ شو و بيا از شكم ماماني بيرون كه كلي باهات كار دارم ...
11 آبان 1392

ترسوندن مامانی

روز ٥ شهریور برای اولین بار رفتم سونو که سونو نشون داد من ٦ هفته و یک روزمه البته یعنی تو شش هفته و یک روزته گلم امام صدای ضربان قلبت شنیده نشد خیلی ترسیدم خیلی نگرانت شدم یک هفته صبر کردم و ١٢ شهریور رفتم اینبار اما صدای قلب کوچولوتو شنیدم وااااااااااای نمیدونی چقدر قشنگ میزد اومدم به بابایی گفتم اونم خوشحال شد . فکر کنم یواش یواش بابایی هم داره به تو خوش امد میگه ...
8 آبان 1392